مارالمارال، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

مارال جونم

بیست وششم

ماه رمضان به همه دوستای گلم مبارک ی چندوقتی دیر اومدم شدیدا درگیر بودیم البته زیاد خوب نبود و امیدوارم واسه هیچکس پیش نیاد . یازده شب خبردار شدیم پدرآقای همسر سکته قلبی کردن و بردنشون سی سی یو . مارال جون رو گذاشتیم خونه مامانم و رفتیم مشهد . عمل کردن و چندروزی سی سی یو بودن و... خلاصه به خیر گذشت اما بدتر اینکه وقتی برگشتیم خونه ت مارال جون چشمش به ماافتاد یهو بدنش داغ شد و سه روز تب شدید داشت که بااستامینوفن و بروفن قابل کنترل بود درسته خیلی بهش میرسیدن و همش سرگرمش میکردن اما تو دلش غصه داشته و بالاخره این ناراحتی به واسطه ی تب از بدنش خارج شد شکرخدا  اما خیلی اذیت شد و بازم بجای اضافه وزن ، رفتیم به طرف کاهش وزن ....
27 خرداد 1394

بیست و پنجم

سلام به همه ، اعیاد شعبانیه به همتون مبارک روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتیم اما شکرخدا همش به شادی بود . مــــــاشــــاا... چهارشنبه پنجشنبه شش و هفتم خرداد رفتیم مشهد واسه مراسم عقد عمه ی مارال ! چیدن سفره ی نامزدی به عهده ی من بود (چون واسه اون یکی عمه هم چیده بودم و نباید بین خواهرها فرق گذاشت و...) واسه همین چهارشنبه ظهر حرکت کردیم تا برسم بچینم و پنجشنبه صبح عقد توی حرم آقاامام رضا ، شب عقد محضری و بعد هم رستوران و باغ و ...  مارال گلمون هم کلی رقصید و ماشاا... به همه خوش گذشت . هفته ی قبل هم که سه روز تعطیلی بود کلی صفا کرد، ی پارک رنگین کمون تازه افتتاح شده اونجا رفتیم ، یه روزشم که عمه بزرگه ی مارال جونم مهمونمون بود و...
16 خرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مارال جونم می باشد